عاشقانه

درددل

صفحه قبل 1 صفحه بعد

فروغ فرخزاد

 

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی به جز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را

بر اشک های دیده زلب شستشو دهم

رفتم که ناتمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم

رفتم، مگو مگو که چرا رفت، ننگ بود

عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح

بیرون فتاده بود به یک باره راز ما

رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

در لابه لای دامن شب رنگ زندگی

رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی

من از دو چشم روشن و گریان فروختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله ی آتش زمن مگیر

می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم

مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر

روحی مشوشم که شبی بی خبر زخویش

در دامن سکوت به تلخی گریستم

نالان زکرده ها و پشیمان زگفته ها

دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

 

فروغ فرخزاد

 

 

+نوشته شده در شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,ساعت2:35توسط آسو |